loading...
shekaste- eshgh

meisam skandary بازدید : 3 یکشنبه 17 دی 1391 نظرات (0)
وختی دستت تو دست عشقته و آروم یه فشار کوچیک به دستت میده ... بی تفاوت ازین فشار رد نشیا داره باهات حرف میزنه میگه دوست داره! میگه هوات و داره! میگه حواست به من باشه! میگه حواسش بهت هس! میگه تنها نیستیا! میگه.... تو هم همینجور که دستت تو دستشه آروم انگشت شصتت و بکش رو انگشتاش... آره یه وختایی بی صدا و بی نگاه حرف بزنین...♥

meisam skandary بازدید : 3 یکشنبه 17 دی 1391 نظرات (0)
یادداشت های سوخته ام را

به همراه تمام ناگفته هایم…

در بطری نهاده …و به دست امواج دریا سپردم…

سالها گذشت و من…در انتظار اینکه پیغامی از تو نرسید…

مآیوسانه از امواج دریا دل بریدم…

اما حیف..

بعد مرگ تو فهمیدم…تقصیر تو نبود

گناه از دریا نیز نبود…تقصیر من بود…

در بطری باز مانده بود…

meisam skandary بازدید : 4 یکشنبه 17 دی 1391 نظرات (0)
❤گفتم:میری؟
گفت❤:آره
گفتم:منم❤ بیام؟
گفت:جایی که من میرم ❤جای 2 نفره نه❤ 3 نفر
گفتم:برمی گردی؟
فقط خندید.❤....
اشک❤ توی چشمام حلقه زد
سرمو پایین❤ انداختم
دستشو زیر چونم گذاشت❤ و سرمو بالا آورد
گفت❤:میری؟
گفتم:آره
گفت:❤منم بیام؟
گفتم:جایی که من میرم جای❤ 1 نفره نه 2 نفر
گفت❤:برمی گردی؟
گفتم:جایی که میرم راه برگشت❤ نداره
من رفتم❤ اونم رفت
ولی
اون❤ مدتهاست که❤ برگشته
وبا ❤اشک چشماش
خاک مزارمو❤ شستشو میده

meisam skandary بازدید : 5 یکشنبه 17 دی 1391 نظرات (0)
دکتر شریعتی. . .
غریب است دوست داشتن و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...

وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد و نفس‌ها و صدا و

نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛

به بازیش می‌گیریم

هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.

تقصیر از ما نیست ؛...

تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند.

meisam skandary بازدید : 6 یکشنبه 17 دی 1391 نظرات (0)
میترسم بمیرم و نتوانم تو را در آغوش بگیرم
نگذار که با حسرت یک لحظه گرفتن دستهایت بمیرم.
میترسم بمیرم و نتوانم به تو ثابت کنم که عاشقت هستم ،
میترسم روزی بیایی و بگویی که من لایقت نیستم.
مرا در حسرت عشقت نگذار ، بگذار تا زنده ام تو را حس کنم ،
تو را در آغوش بگیرم و نوازش کنم.
میترسم بمیرم و نتوانم لبهایت را ببوسم ، نمیخواهم در حسرت طعم شیرین لبهایت بسوزم.
دنیا بی وفاست ، می ترسم این دنیای بی وفا مرا از تو بگیرد، میترسم همین روزها قلبم آرام بمیرد.
بگذار در این دو روز دنیا به اندازه ی یک دنیا نگاهت کنم ، بگذار به اندازه ی یک عمر تو را در آغوش بگیرم و با تو درد دل کنم.
میترسم همین لحظه ، همین فردا ، همین روزها لحظه ی مرگم فرا رسد.
یک مرگ پر از حسرت ، یک مرگ پر از آرزو و امید.
تنها حسرت و آرزوی من در آن لحظه تویی و حضورت در کنارم است.
تنها حسرت من در آن لحظه نگاه به چشمهای زیباست است.
در این دو روز دنیا بیا در کنارم ، از عشق بگو برایم ، گرچه سیر نمیشوم از لحظه های با تو بودن، اما هیچگاه نمیمانم در حسرت عشقت

meisam skandary بازدید : 5 یکشنبه 17 دی 1391 نظرات (0)
میدونے قشنگترین احساس چه وقتیه.؟

وقتے برمیگردے

یواشكے به عشقت نگاه كنے

مے بینے كه اونمـ داشته بهت نگاه میكرده

meisam skandary بازدید : 7 یکشنبه 17 دی 1391 نظرات (0)
دست به صورتم نزن! میترسم بیفتد : نقاب خندانی که برچهره دارم ! و بعد ... سیل اشک هایم توراباخود ببرد ... وباز ... من بمانم و تنهایی ...

meisam skandary بازدید : 6 یکشنبه 17 دی 1391 نظرات (0)
دلـــــــــــــــــــم انقدر خسته و شکسته شده است که میخواهم گوشه ای پشت به دنیا زانو هام را بغل کنم...وبگویـــــــــــــــــــــــــــــــم...خدایـــــــــــــــــــــا...من دیگر بازی نمیکنم ...

meisam skandary بازدید : 4 یکشنبه 17 دی 1391 نظرات (0)
کــور بــودم کــاش، تــا تــو نــزدیــک مــی‌آمــدی و دستــم را مــی‌گــرفتــی! نــه مثــل حــالا کــه چشــم، تنهــا جــای خــالــی‌ات را مــی‌بینــد . .

meisam skandary بازدید : 4 یکشنبه 17 دی 1391 نظرات (0)
آدمــــــا گاهی لازمه چند وقــت کرکره شونو بکشن پاییـــن یه پارچـــه سیـاه بزنن درش و بنـویسن: کسی نمـــــــرده فقط دلـــــــــم گرفتــــــه…!

meisam skandary بازدید : 4 شنبه 16 دی 1391 نظرات (0)

گفت: اینقدر سیگار نکش، میمیری گفتم: اگه نکشم میمیرم... گفت: اگه بکشی با درد میمیری . گفتم: اگه نکشم از درد میمیرم.... گفت: هوای دودی جلوی درد رو نمیگیره گفتم: هوای صاف جلوی مرگ رو میگیره؟ یک کم نگاهم کرد، گفت: پس بکش..... گفتم: مرسی تو ترکم

meisam skandary بازدید : 4 شنبه 16 دی 1391 نظرات (0)

سـلام روزگار .. چـه میکنــی بـا نامــردی مــردمان ؟ مـن هـم اگـر بگذارند .. دارم خـرده های دلـم را .. چـسب میزنـم .. راستـی ایـن دل .. دل مــی شود ؟

meisam skandary بازدید : 3 شنبه 16 دی 1391 نظرات (0)

مردی نزد روانپزشک رفت و از غمی که در سینه داشت سخن گفت. روان پزشک پاسخ داد : در شهر دلقکی ست که مردم را میخنداند و شاد میکند نزد او برو تا غم خود را فراموش کنی ، مرد لبخند تلخی زد و گفت : من همان دلقکم!!!

meisam skandary بازدید : 3 شنبه 16 دی 1391 نظرات (0)

گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم! ببرم بخوابانمش! لحاف را بکشم رویش! دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم! حتی برایش لالایی بخوانم، وسط گریه هایش بگویم: غصه نخور خودم جان! درست می شود!درست می شود! اگر هم نشد به جهنم... تمام می شود.

meisam skandary بازدید : 5 شنبه 16 دی 1391 نظرات (0)

زخم زندگیت منم …همه به زخمهایشان دستمال می بندند…..تو اما…..به زخمت دل بسته ای!!! ایکاش به زمانی بر میگشتم که تنها غم زندگیم شکستن نوک مدادم بود …

meisam skandary بازدید : 4 شنبه 16 دی 1391 نظرات (0)

مردن و گم شدن از ماست نه از فاصله ها / دل از اینهاست که تنهاست نه از فاصله ها گرچه دیگر همه جا پر ز جدایی شده است / مشکل از طاقت دلهاست نه از فاصله ها . .

meisam skandary بازدید : 2 شنبه 16 دی 1391 نظرات (0)

میگویند دنیا دار مکافات است.دنیا را بی خیال;فعلا که دار وندار ما تویی و ندیدنت مکا فات

meisam skandary بازدید : 4 شنبه 16 دی 1391 نظرات (0)

ای کاش زخم هایم خوب نشود ...................یادگاری است که از تو برایم به جا مانده

meisam skandary بازدید : 5 شنبه 16 دی 1391 نظرات (0)

یعقوب یادم داده است ، دلبرت وقتی کنارت نیست … کور بودن بهتر است

meisam skandary بازدید : 4 شنبه 16 دی 1391 نظرات (0)
در این میان به دنبال کسی می گردم تا حرف دلم را برایش بازگو کنم . اما وقتی که از همه چیز و همه کس و همه چیز نا امید می شوم به خلوت ترین مکان پناه می برم و به دور از چشم دیگران اشک می ریزم . اشکهایی که بیان کننده ی دردهای درونی ام هستند
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 43
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 31
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 31
  • بازدید ماه : 33
  • بازدید سال : 33
  • بازدید کلی : 390